۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۳

دیدن قاصد خوش و خوشتر از آن پیغام یار
خاصه بعد از مدتی هجران و عمری انتظار

از جهان رسم سفر یارب برافتد چند ازو
این بود مهجور از یار، آن بود دور از دیار

سخت باشد دوری احباب در ایام گل
صعب باشد فرقت اصحاب در فصل بهار

دیده ی بی نور را از لاله و از گل چه فیض
عاشق مهجور را با باغ و با بستان چه کار

سالم آن رنجور کش بر سر گذارد پا طبیب
خرم آن غمگین که در بر باشد او را غمگسار

قسمت اغیار سازد داغ مهجوری فلک
روزی دشمن کند درد جدایی روزگار

از غم بسیار هجران اندکی گوید رفیق
گر شمارد بر تو درد خویش تا روز شمار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.