۱۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۲

به سینه خون شد و دلدار غافلست هنوز
به این گمان که دل من مگر دلست هنوز

گذشت بر من و تا باز بگذرد عمریست
کز آب دیده ی من خاک ره گلست هنوز

به دور جادویی چشم او عجب دارم
که در میان سخن سحر بابلست هنوز

به لب ز جور و جفای تو جان و حیرانم
به کار دل که به سوی تو مایلست هنوز

که گفت مشکل عشق از سفر شود آسان
غریب مردم و ترک تو مشکلست هنوز

سزد که طعنه دیوانگی زند بر من
کسی که روی تو دیده است و عاقلست هنوز

رفیق مهر تو با مهر کس بدل نکند
دودل مباش که او با تو یکدلست هنوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.