۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۲

منم از چشم سیاهی به نگاهی قانع
به نگاهی شده از چشم سیاهی قانع

صبح تا شام به نظاره ی مهری محظوظ
شام تا صبح به اندیشه ی ماهی قانع

به تمنای رخی بر سر کویی ساکن
به تماشای قدی بر سر راهی قانع

ار به آزردن من هر دم و هر لحظه حریص
من به پرسیدن او گاه به گاهی قانع

نیست قانع دل من با رخش از سبزخطان
هست تا گل نتوان شد به گیاهی قانع

میل نظاره ی ماه فلکم نیست رفیق
که به ماهی شدم از طرف کلاهی قانع
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.