۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۳

با رقیب از سر نو عهد و وفا بست دریغ
مدتی رفت و بر آن عهد و وفا هست دریغ

آن که با اهل وفا عهدی اگر بست شکست
عهدها بست به اغیار که نشکست دریغ

من جز او با کس دیگر ننشستم جایی
او به جز من همه جا با همه بنشست دریغ

گفتمش سرو قدت رفت ز آغوشم حیف
گفت بی جاست به تیری که شد از شست دریغ

می زند چشم تو با ناکس و کس ناوک ناز
نکند ترک خود آن ترک سیه مست دریغ

تیر ترکی که به جان جست رفیقش همه عمر
دیر آمد به دل و زود به در جست دریغ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.