۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۹

باور کس نشود قصه ی بیماری دل
تا گرفتار نگردد به گرفتاری دل

یار بی رحم و به جان من ز گرفتاری دل
کیست یاران که در این حال کند یاری دل

من و دل زار چنانیم که شب ها نکنند
مردم از زاری من خواب من از زاری دل

دل من روز نیاساید از این چشم پرآب
چشم من شب نکند خواب ز بیداری دل

دل گرانم ز غم دهر بیاور ساقی
قدحی چند می از بهر سبکباری دل

بسکه در زلف تو دلهای پریشان جمعست
شانه را راه در آن نیست ز بسیاری دل

چون نگه دارم از آن رشک پری دل که رفیق
پیش او حد بشر نیست نگهداری دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.