۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۰

ز تیغ ناز شوخی می‌تپد دل
درون سینه ام چون مرغ بسمل

به وصل او رسیدن سخت دشوار
به هجرش زیستن بسیار مشکل

من بی دست و پا تا چند باشم
ز هجران دست به سر پای در گل

بود عیش من و دل تلخ پیوست
ز حرف تلخ آن شیرین شمایل

از آن لب هر که شد ناکام، گردید
به کامش شهد شیرین زهر قاتل

اگر میل دل تو سوی من نیست
دل من نیست جز سوی تو مایل

بدریائی افتاده در عشق
که نه پایان بود او را نه ساحل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.