۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۴

پیاله داد بدستم سبو نهاد به دوشم
مرید پیر مغانم غلام باده فروشم

رقیب با تو به عیش و تو با رقیب به عشرت
ز غم چگونه ننالم ز غصه چون نخروشم

به جان خود غم و درد ترا که جان جهانی
خرم ولیک به جان جهانیان نفروشم

بود چو جام جم و آب خضر اگر قدح می
پیاله بی تو نگیرم شراب بی تو ننوشم

ز عقل و هوش چه لافم چنین که لشکر عشقت
گرفت کشور عقلم نمود غارت هوشم

اگر زنیم به تیغ و اگر کشیم به خنجر
نه از تو دیده ببندم نه از تو چشم بپوشم

رفیق از رخ گل خوشتر است و نغمه ی بلبل
عذار یار به چشم و سرود یار بگوشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.