هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و فراق یار میگوید و درد هجران را بیان میکند. او از زیباییهای معشوق مانند قد سرو و روی گلگونه سخن میگوید و تأکید میکند که بدون یار، حتی روز روشن هم برایش تاریک است. شاعر از دشمن و دوستی که بر زاری او میگرید نیز یاد میکند و در پایان، از آه و فغان خود مینالد و به صبر توصیه میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند هجران و درد عشق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۲۰۶
به کوی یار باشد مدعی را راه و مسکن هم
چه خوش بودی اگر بودی در آن کو مسکن من هم
مگو ای باغبان وصف گل و گلشن که بی آن گل
نه سیر گل هوس دارد دلم نه گشت گلشن هم
چنین کز درد هجران زار می گریم عجب نبود
که گرید بر من و بر زاری من دوست، دشمن هم
مرا خواهی بکش خواهی بسوزان شمع سان اما
که نه پروای کشتن باشد و نه بیم مردن هم
همین تار است نه بی روی تو بر من شب تیره
که تاریکست بی روی تو بر من روز روشن هم
تویی آن سرو قد گلعذار اکنون که باشد کم
چو قدت سرو در بستان چو رویت گل به گلشن هم
به دیر و کعبه با این قد و رخ گر ای صنم آیی
ز کیش خویش می آید برون زاهد، برهمن هم
صبوری پیشه کن چندی رفیق آه و فغان کم کن
کزین آه و فغان آخر تو رسوا می شوی من هم
چه خوش بودی اگر بودی در آن کو مسکن من هم
مگو ای باغبان وصف گل و گلشن که بی آن گل
نه سیر گل هوس دارد دلم نه گشت گلشن هم
چنین کز درد هجران زار می گریم عجب نبود
که گرید بر من و بر زاری من دوست، دشمن هم
مرا خواهی بکش خواهی بسوزان شمع سان اما
که نه پروای کشتن باشد و نه بیم مردن هم
همین تار است نه بی روی تو بر من شب تیره
که تاریکست بی روی تو بر من روز روشن هم
تویی آن سرو قد گلعذار اکنون که باشد کم
چو قدت سرو در بستان چو رویت گل به گلشن هم
به دیر و کعبه با این قد و رخ گر ای صنم آیی
ز کیش خویش می آید برون زاهد، برهمن هم
صبوری پیشه کن چندی رفیق آه و فغان کم کن
کزین آه و فغان آخر تو رسوا می شوی من هم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.