۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۷

نداده هیچ جایی شور عشقی هیچ کس یادم
اگر دشتست مجنونم اگر کوه است فرهادم

اگر چه رفتی و بردی قرار از جان ناشادم
به این شادم که نتوانی روی یک لحظه از یادم

ترا هر روز افزون می شود بیداد و من با خود
در این اندیشه ام کز لطف روزی می دهی دادم

خرابم کرد چشمت از نگاهی چشم آن دارم
که از چشم عنایت بار دیگر سازد آبادم

به گوشش کی رسد با این ضعیفی ناله ام یارب
بیفکن در دل او تا کند گوشی به فریادم

ز سرو و گل چه حاصل سرو قد گلعذار من
که تا گرداند از گل، فارغ و از سرو آزادم

رفیق آن عندلیب ز آشیان دورم در این گلشن
که تا از بیضه بیرون آمدم در دام افتادم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.