۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۲

هر جا به خاک پا نهم از گریه تر کنم
زان چشم تر چه خاک ندانم به سر کنم

جان خواستی ز من اگرت دل به این خوشست
سهل است گر تو سود کنی من ضرر کنم

گیرم ترا به ناله گرفتم [به؟] سوی خویش
کی می گذارد اشک که رویت نظر کنم

روز وصال کوته و شرح فراق را
روز جزا کمست اگر مختصر کنم

از بس فغان و ناله کشم شب، ز خانه روز
از شرم خلق سر نتوانم بدر کنم

شیرین کنم زشهد سخن کام روزگار
روزی اگر دهان ز لبت پرشکر کنم

گشت از وفا به رهگذر او رفیق خاک
وان بی وفا نگفت به خاکش گذر کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.