۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۸

از کوی تو غیر رفت و ما هم
بیگانه نماند و آشنا هم

دلخسته ی عشق را نشانیست
کز درد بنالد از دوا هم

روی تو نظاره گاه خلق است
سوی تو نظاره ی خدا هم

سروی چو قد تو بر زمین نیست
ماهی چو رخ تو بر سما هم

آنی تو که خون و مال عشاق
در عهد تو شد هدر، هبا هم

خوبست ز تو گرم ستم نیز
نیکست ز تو وفا، جفا هم

تنها نه به عشق شهره ماییم
شهری به تو شهره اند و ما هم

بینید و کنید منع ما را
چون ما نشوید اگر شما هم

پا نه به سر رفیق کو را
از سر نبود خبر ز پا هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.