۱۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۹

بود صیاد خوشدل تا من ناشاد می‌نالم
خوش است از نالهٔ من چون دل صیاد، می‌نالم

به گوش او رساند باد مشکل ناله‌ام اما
به این امیدواری هرچه باداباد می‌نالم

نمی‌بندم زبان از ناله آن مرغ نوآموزم
که می‌ترسم رود نالیدنم از یاد، می‌نالم

گشاید بندم از پا تا ننالم من از این غافل
که پندارم ز دامم می‌کند آزاد، می‌نالم

نبندد گر زبانم شوق دیدارش به راه او
بود تا بر زبانم قوت فریاد می‌نالم

به من عهد و وفا بندد که تا بندم لب از ناله
نمی‌داند که من بی‌عهد و بی‌بنیاد می‌نالم

نمی‌نالم برای دادخواهی بر سر راهش
من از ذوق کمال یار (؟) کز بیداد می‌نالم

رفیق از من نمی‌پرسد کسی بهر چه می‌نالی،
تمام عمر اگر در این خراب‌آباد می‌نالم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.