هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر از غم، ناامیدی، درد عشق و فراق است. شاعر از بیوفایی یار، طالع ناسازگار و غربت مینالد، اما در عین حال امید به دیدار یار دارد. گریه و مرگ به عنوان راهی برای رهایی از این دردها توصیف شدهاست.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه، ناامیدی و مرگ است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، احساسات شدید و پیچیدهای در شعر وجود دارد که مناسب سنین بالاتر است.
شمارهٔ ۲۲۷
شود چون شب بروزو روزگار خویشتن گریم
چو آید روز بر شبهای تار خویشتن گریم
گهی از بی وفاییهای یار خویشتن نالم
گهی بر طالع ناسازگار خویشتن گریم
دلم دارد بسی امید و من در کنج نومیدی
به امید دل امیدوار خویشتن گریم
مرا در گریه کردن اختیاری نیست ای همدم
مکن منعم که من بی اختیار خویشتن گریم
به غربت نیست چون از گریه ام آگاه یار من
به درد یار زین پس در دیار خویشتن گریم
بطرف باغ هر گه دیده بر سرو و گل اندازم
به یاد سرو قد گلعذار خویشتن گریم
مگذار که از حسرت دیدار بمیرم
بردار ز رخ پرده و مگذار بمیرم
صد جان طلبم بهر نثارت که چو آیی
پیش تو نه یکبار که صد بار بمیرم
خو کرده ام از بس به گرانباری دردت
گردم گر از این درد سبکبار بمیرم
مرگست علاج من بیچاره طبیبا
از چاره ی من بگذر و بگذار بمیرم
تا باز شوم زنده ز یمن قدم یار
آن به که روم در قدم یار بمیرم
زارم بکش ای یار و مکن این همه آزار
گر هست مرادت که من زار بمیرم
شد پیشه ی من عشق رفیق اول و آخر
یارب چو بمیرم به همین کار بمیرم
چو آید روز بر شبهای تار خویشتن گریم
گهی از بی وفاییهای یار خویشتن نالم
گهی بر طالع ناسازگار خویشتن گریم
دلم دارد بسی امید و من در کنج نومیدی
به امید دل امیدوار خویشتن گریم
مرا در گریه کردن اختیاری نیست ای همدم
مکن منعم که من بی اختیار خویشتن گریم
به غربت نیست چون از گریه ام آگاه یار من
به درد یار زین پس در دیار خویشتن گریم
بطرف باغ هر گه دیده بر سرو و گل اندازم
به یاد سرو قد گلعذار خویشتن گریم
مگذار که از حسرت دیدار بمیرم
بردار ز رخ پرده و مگذار بمیرم
صد جان طلبم بهر نثارت که چو آیی
پیش تو نه یکبار که صد بار بمیرم
خو کرده ام از بس به گرانباری دردت
گردم گر از این درد سبکبار بمیرم
مرگست علاج من بیچاره طبیبا
از چاره ی من بگذر و بگذار بمیرم
تا باز شوم زنده ز یمن قدم یار
آن به که روم در قدم یار بمیرم
زارم بکش ای یار و مکن این همه آزار
گر هست مرادت که من زار بمیرم
شد پیشه ی من عشق رفیق اول و آخر
یارب چو بمیرم به همین کار بمیرم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.