۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۲

به عالم حاصلی جز غم ندارم
ولی یک جو غم عالم ندارم

به جز غم در جهان همدم ندارم
وگر غم هم نباشد غم ندارم

چنان خو کرده ام با غم که گر غم
ندارم خاطر خرم ندارم

بهر جورم که خواهی امتحان کن
که من در صبر پائی کم ندارم

از آن خو با جفا دارم که هرگز
وفا چشم از بنی آدم ندارم

کسی کابم زند بر آتش دل
به غیر از دیده ی پرنم ندارم

من و جام دمادم ز آن که بی می
امید زندگی یک دم ندارم

به دل بس داغ دارم لیک در دل
رفیق اندیشه ی مرهم ندارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.