۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۹

در چمن جلوه گر ای سرو قد ساده کنی
سرو را بندهٔ آن قامت آزاده کنی

رخ نمایی و ربائی دل و گردی پنهان
آدمی زاده ای و کار پریزاده کنی

عمرها شد که به راه توام افتاده که تو
هر به عمری گذری بر من افتاده کنی

گرو باده کن و رهن می ای زاهد چند
فخر از خرقه، مباهات ز سجاده کنی

با گل اندامی و با سرو قدی در چمنی
گر دهد دست که برگ طرب آماده کنی

جهد کن جهد که در پای گل و سایه ی سرو
شیشه خالی ز می و جام پر از باده کنی

باده با ساده رخی نوش که تا همچو رفیق
باده نوشی و تماشای رخ ساده کسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.