۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۲

به لب رسیده مرا جان ز محنت دوری
فغان ز محنت دوریّ و درد مهجوری

زهی ز طره تو تیره عنبر سارا
زهی ز چهره تو منفعل گل سوری

ز پرده مست برآ تا کنند زاهد و شیخ
بدل به جامه مستی لباس مخموری

طبیب من تو که چون یوسف از تو بس زن و مرد
نجات یافته از رنج پیری و کوری

چه حالتست که از تو نصیب و قسمت من
همیشه خستگی است و مدام رنجوری

رفیق را لب میگون و نرگس مستت
بود می عنبیّ و شراب انگوری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.