۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۶

بندم از بند جدا گر تو جفا پیشه نمایی
ننمایم ز تو دوری نکنم از تو جدایی

تویی آن طایر قدسی که ز دام غم عشقت
نه بشر راست خلاصی نه ملک راست رهایی

تا به کی چشم به راهت به سر ره بنشینم
به امیدی که تو از راه بیایی و نیایی

از تو زیباست به من جور و جفا لیک نه چندان
که شوی بر سر من شهره به بی مهر و وفایی

بگشا زلف دو تا را و بیاموز نگارا
به هوا نافه‌گشایی به صبا غالیه‌سایی

داند احوال رفیق از تو جدا آنکه فتاده
ز امیری به فقیری وز شاهی به گدایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.