۱۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

ای آتش از رخت به درون لاله زار را
صد داغ از بهشت تو بر دل بهار را

گر بر گل تو رخصت نالیدنش دهند
از شوق ناله جان به لب آید هزار را

خاری به دل خلیده مپندار بی جهت
در مرغزار ناله این مرغ زار را

مانی کجاست تا به معانی نظر کند
در طلعت تو صنعت صورت نگار را

ساقی میم از آن لب شیرین چنانکه کرد
مستغنی از شراب و شکر باده خوار را

در دوستی جفای تو سهل است چون کنم
بد عهدی زمانه ناسازگار را

اشک محیط زا چو گذشت از گهر چه فرق
فرقی اگر ز لجه ندانم کنار را

دامن به موج دیده کنم شرم زنده رود
تا جای زیبد این لب جو سرو یار را

ای دل به لعبتی چه درافتی که ترک وی
از یک نگه پیاده کند صد سوار را

تا در صفات یار صفایی نکو رسید
نشناخت سر حکمت پروردگار را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.