۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶

خورشید تو رشک آفتاب است
خط تو سواد مشک ناب است

دل در خم زلف سرکشت راست
چون موی به عنبرین طناب است

از پرتو کوکب رخش تن
فرسوده کنان به ماهتاب است

وصل تو مرا کمال تکریم
هجران تو غایت عذاب است

صبر من اگر سبک عنان خاست
غم نیست غمت گران رکاب است

در صلح چو نیستت درنگی
برجنگ چرا چنین شتاب است

هست ارچه خلاف رسم اسلام
در کیش تو این رویه باب است

غم خواری دوستان روا نیست
دل جویی دشمنان ثواب است

این قطره ی خون که خوانیش دل
زین بیش نه لایق عتاب است

امید صفایی از خط یار
چون حسرت تشنه بر سراب است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.