هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد دوری از معشوق و آرزوی وصال او سخن می‌گوید. شاعر از غم‌ها و رنج‌های خود می‌گوید که همه ناشی از عشق به یار است. او فقر و ذلت را به جان می‌خرد تا به قرب معشوق برسد و خاک پای او را از تاج و تخت برتر می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از واژگان و استعاره‌های به کار رفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارند.

شمارهٔ ۳۷۸

یار در پرده کند دل شکری
وای بر ما کند ار جلوه گری

مرغ دل مان به دامت همه عمر
شد نشاطم غم بی بال و پری

ذل و فقرم سبب قرب تو گشت
خرما دولت بی پا و سری

تا شرف یافتم از خاک درت
جانم آسوده دل از دربدری

جز به مهر تو مرا دید و شنود
باشد از غایت کوری و کری

هست تا اشک سفید و رخ زرد
نیست ما را غم بی سیم و زری

آنکه چون اشک شد از دیده مگر
بازش آریم به آه سحری

همه از سخت دلی های تو نیست
ناله را علت این بی اثری

سر صفایی به رهت ساید و هست
خاک پای تو به از تاجوری
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.