۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲

الهی نفس را من چاره نتوانم تو یاری کن
سزاوار عذابم رحمتم بر شرمساری کن

به زیبائیت از رسوائیم چیزی نیفزاید
به ستاری خود بر زشتی من پرده داری کن

گناهی کش به محشر نیست ره کردیم و جا دارد
به استغنای خود از بیش و کم آمرزگاری کن

کمالات تو بی پایان جهان نفس ما بی حد
به جاه و عزت خویشم نظر بر فقر و خواری کن

ز دریاهای فیض و رحمتت یک رشحه کم ناید
ز ابر مکرمت بر کشته ی ما آبیاری کن

به عجزم ز احتمال کیفر کردار بد بنگر
به حلم خویش بر بار گرانم بردباری کن

چو خوبان فاش و پنهانم به خیر خویش ره بنما
به حفظ خویش از شر بدانم پاسداری کن

به هیچم برندارد کس ز ارباب هنر دانم
تو با چندین عیوب از فضل خاصم خواستاری کن

غنا و قدرت حق را به زور و زر چه می‌سنجی؟
صفائی سر به خاک درگهش بگذار و زاری کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.