هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به بیان درد و رنجهای ناشی از ظلم و ستم میپردازد. شاعر از بیعدالتیهای فلک و زمین شکایت دارد و به مصائب انسانهای بیگناه اشاره میکند. در این شعر، مفاهیمی مانند عطش، خون، خاک، و اشک بهکار رفتهاند که نماد رنج و اندوه هستند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عرفانی و اجتماعی است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند خون، ظلم، و رنج نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
بند ۸
در کامش ای فلک زدی آتش به جای آب
خاکت به حلق باد بدین گونه احتساب
با این ستم هنوز ترا چشم آفرین
با این گنه هنوز ترا بویه ی ثواب
آبی به حلق سوخته ی او نریختند
با آنکه دجله آب شد از فرط التهاب
تا دیده و دلش ز عطش ماند خشک و تر
بایست خون دل رود از دیده ی سحاب
گرم از شهادتش سر و جان از حیات سرد
دل بر فراق داغ و درون از عطش کباب
رایی به سوی مقتل و رویی به خیمگه
جانش سبک عنان و عنانش گران رکاب
دل خالی از علاقه دهان از وداع پر
در این عمل درنگش و برآن امل شتاب
زین قصد ناصواب نگشتند محترز
ز آن خون بی گناه نجستند اجتناب
پوشید خلعتی اگر او بود خاک صرف
نوشید شربتی اگر او بود خون ناب
نه چرخ منقلب شد ازین شغل بی محل
نه خاک مضطرب شد ازین ظلم بی حساب
با تفته کامی وی و اصحاب تشنه لب
ای کاش نیل و قلزم و جیحون شدی سراب
ازتاب تشنه کامی اطفال در خروش
خاک سیه به دیده ی بی آب آفتاب
تا در عراق و شام حریم تو دربدر
دل شاد آن غمین فتد آباد این خراب
در خون خود چو خفت جگرگوشه ی بتول
بر خاک ره فتاد چو فرزند بوتراب
پشت زمین ز اشک ملایک تباه باد
روی فلک ز آه اناسی سیاه باد
خاکت به حلق باد بدین گونه احتساب
با این ستم هنوز ترا چشم آفرین
با این گنه هنوز ترا بویه ی ثواب
آبی به حلق سوخته ی او نریختند
با آنکه دجله آب شد از فرط التهاب
تا دیده و دلش ز عطش ماند خشک و تر
بایست خون دل رود از دیده ی سحاب
گرم از شهادتش سر و جان از حیات سرد
دل بر فراق داغ و درون از عطش کباب
رایی به سوی مقتل و رویی به خیمگه
جانش سبک عنان و عنانش گران رکاب
دل خالی از علاقه دهان از وداع پر
در این عمل درنگش و برآن امل شتاب
زین قصد ناصواب نگشتند محترز
ز آن خون بی گناه نجستند اجتناب
پوشید خلعتی اگر او بود خاک صرف
نوشید شربتی اگر او بود خون ناب
نه چرخ منقلب شد ازین شغل بی محل
نه خاک مضطرب شد ازین ظلم بی حساب
با تفته کامی وی و اصحاب تشنه لب
ای کاش نیل و قلزم و جیحون شدی سراب
ازتاب تشنه کامی اطفال در خروش
خاک سیه به دیده ی بی آب آفتاب
تا در عراق و شام حریم تو دربدر
دل شاد آن غمین فتد آباد این خراب
در خون خود چو خفت جگرگوشه ی بتول
بر خاک ره فتاد چو فرزند بوتراب
پشت زمین ز اشک ملایک تباه باد
روی فلک ز آه اناسی سیاه باد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: ترکیب بند
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بند ۷
گوهر بعدی:بند ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.