۸۸ بار خوانده شده

بند ۱۱

شط فرات از آتش حسرت کباب شد
وز تشنگیش از عرق خجلت آب شد

در حلق ساکنان بهشت آب سلسبیل
بر یاد تشنه کامی او خون ناب شد

جبریل دست برسر و سر برد زیر بال
چون دست برعنان زد و پا در رکاب شد

خود پس چرا نداد کسی داد اهل بیت
کز آن غریور و غلغله روز حساب شد

امر شکیب کرد حرم را و خویشتن
بر ناشکیبی همه بی صبر و تاب شد

عمر از فراز روی و اجل در قفای او
این بی درنگ آمد و آن با شتاب شد

از صدر تا به صف همه لرزید عرش و فرش
در صف چو صدر زین تهی از آن جناب شد

اجزای کاینات سراپا بلند و پست
هر ذره ذره بی سر و پا ز اضطراب شد

چرخ از روش ستاد و زمین در طپش فتاد
زیر و زبر جهان همه پر انقلاب شد

از آه و اشک سینه و دامان باغ و دشت
صحرای آتش آمد و دریای آب شد

تا خون حلق اوکف صحرا نگار کرد
از خون دیده دامن زهرا خضاب شد

با آنکه جای غم نه ازین داغ ناگزیر
در باغ خلد فاطمه بی خورد و خواب شد

ساکن شو ای فلک که درین دور دیر پای
بطحا و یثرب از حرکاتت خراب شد

ز آن خون بی گناه عجب تر که آن گروه
خشنود ازین شدند که کاری ثواب شد
آه از دمی که فارس میدان کربلا
چون اشک خود فتاد به دامان کربلا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بند ۱۰
گوهر بعدی:بند ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.