۹۷ بار خوانده شده

بند ۱۰۶

بر درج خشک اوکه و مه لعل تو گریست
بر جای اشک لعل دل از هر بصر گریست

هر فردی از وحوش به سبکی دگر گداخت
هر صنفی از طیور به طرزی دگر گریست

غمناک و شاد نوع ملک در فلک فسرد
آزاد و عبد جنس بشر سر بسر گریست

هر ذره ذره در همه آفاق تحت و فوق
بر کشتگان کوی وفا بود اگر گریست

ابری سیه ز آه یتیمان به پای خاست
از شش طرف هوا به زمین پر به پر گریست

در بزم این عزا پدر چرخ و مام خاک
نالید هم به دختر و هم بر پسر گریست

اکناف شرق و غرب سرا پا تمام سوخت
اطراف خاوران همه تا باختر گریست

این مجلسی است عام که از اختصاص آن
مسکین ره نشین و شه تاجور گریست

افتاد رخنه در دل سنگ او هجوم غم
از ضعف بنیه کوه به سر زد کمر گریست

زیبا و زشت پیر و جوان مرد و زن گداخت
پنهان و فاش پست و فرا بوم و بر گریست

درکارخانه مالک هر تار و پود سوخت
بر آشیانه صاحب هر بال و پر گریست

چون این دو نیز موجب اجرای کارهاست
هم سوخت بر رقیه قضا هم قدر گریست

بر این یتیم با همه بی رحمی و غرور
دشمن ز بسکه سوخت دلش ناگزر گریست

هامون و دشت و دره بر آن کام خشک سوخت
جیحون و نیل و دجله بر آن چشم تر گریست
در ماتم رقیه که سرمایه ی غم است
خون گرید از زمین و زمان باز هم کم است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بند ۱۰۵
گوهر بعدی:بند ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.