۱۰۱ بار خوانده شده
چشم مستت میبرد هر لحظه دل مشتاق را
زلف مشکینت پریشان میکند عشاق را
در جواب او
هردم از نرمی کشد اطلس به بر مشتاق را
صوف از کرمی بر دهر لحظه دل عشاق را
زان گریبانی که دم از عنبرینه میزند
میدمد بویی و مشکین میکند آفاق را
با وجود ساعد عقد سپیچ کلفتن
من نگیرم دست هر مهروی سیمینساق را
واله آن قاولوغم کز طاق جیب آویختند
روشن است این خود که قندیلی بود هر طاق را
کف بر او صابون زند تا جامه گردد سفید
گو بیا اشنان و بنگر در جهان اشفاق را
رختها را دان سپه یا ساقی سلطان تن
لاجرم هرچند که رختی کشد یا ساق را
خرقه را ساقی زیارت کن بجو برد یمن
نیست هم کم زردکی و ریشه بسحاق را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
زلف مشکینت پریشان میکند عشاق را
در جواب او
هردم از نرمی کشد اطلس به بر مشتاق را
صوف از کرمی بر دهر لحظه دل عشاق را
زان گریبانی که دم از عنبرینه میزند
میدمد بویی و مشکین میکند آفاق را
با وجود ساعد عقد سپیچ کلفتن
من نگیرم دست هر مهروی سیمینساق را
واله آن قاولوغم کز طاق جیب آویختند
روشن است این خود که قندیلی بود هر طاق را
کف بر او صابون زند تا جامه گردد سفید
گو بیا اشنان و بنگر در جهان اشفاق را
رختها را دان سپه یا ساقی سلطان تن
لاجرم هرچند که رختی کشد یا ساق را
خرقه را ساقی زیارت کن بجو برد یمن
نیست هم کم زردکی و ریشه بسحاق را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳ - خواجه حافظ فرماید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵ - مولانا علی دردزد فرماید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.