۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۸ - وله قدس الله روحه

بچرخ میرسد از عشق تار قزآهم
زهجر جامه چو صابون در آب میکاهم

بماهتاب نپوشم کتان که میترسم
که چشم زخم رسد بر لباس از ماهم

گهی که جامه ببالای من برد خیاط
قدی دگر ز برای اضافه میخواهم

منی که دل ننهادم بشاهد بازار
فغان که بسته والا ببرد از راهم

زسرفرازی دستار بندقی چه عجب
بعقدش ار نرسیدست دست کوتاهم

نداشت مرتبه و قدر و پایه قاری
بوصف خیمه و خرگه بلند شد جاهم

نمی‌کنم چو گدایان همیشه مدح کدک
به ملکت سخن از وصف چارقب شاهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷ - خسرو دهلوی فرماید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹ - خواجه حافظ فرماید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.