۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶

فارغی ای جیب اطلس کز برت کیف عبیر
ناکه انگیز دغباری چون زمیدان گرد کرد

ار خشم رخت زنان میبرد در تالان مغل
و ز سر غیرت نظر در بقچه اش میکرد کرد

هر توانگر کوشکم بگزید بر سنجاب دی
چون بمرد آن پنبه دزد پاچه در نامرد مرد

جبه از پنبه و صوف و سقرلاط و برک
هر که دارد در زمستان جان ز دست برد

دل زرخت زخم خورده داشت خود دردی کهن
در لباسم باز روغن ریخت با آن درد درد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.