هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، شیخی را توصیف می‌کند که در خرابات مغان مست و بی‌خود افتاده است. او با حریفان به قمار و می‌نوشی مشغول بوده و در نهایت، مست و بی‌خواب به صبح می‌رسد. شعر به حالت بی‌خودی و رهایی از قید هستی اشاره دارد و با طنزی ظریف، رفتارهای متظاهرانه را به چالش می‌کشد.
رده سنی: 18+ محتوا شامل اشاره به مصرف شراب و مواد مخدر (افیون) است و مضامین عرفانی آن ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا نامناسب باشد.

شمارهٔ ۱۱۲

شیخناشب تا سحر مست و خراب از باده بود
در خرابات مغان مست و خراب افتاده بود

با حریفان دغل نرد و قمار و جام می
کرده بود و برده بود و خورده بود و داده بود

شیخنا را با نگاری ساده کار افتاد دوش
ساده کار افتاده بود و شیخ مطلق ساده بود

چون سبوقی کرده و می خورده بر پهلوی خویش
خفته و خشت سر خم زیر سر بنهاده بود

شیخنا بیچاره در این کار تقصیری نداشت
ساده بود و باده بود و بزم عیش آماده بود

بنگ خورد و چنک زد افیون کشید و می چشید
شیخنا از قید هستی ساعتی آزاده بود

نیست بود و هست شد، هشیار بود و مست شد
شیخنا از نو مگر دیشب ز مادر زاده بود

در برش ساده، بلب باده، ز پا افتاده مست
بیخود و عریان تنش از خرقه و لباده بود

دیدمش با آنکه چون من باخت دیشب قافیه
پشت خم در صبحدم چون دال بر سجاده بود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.