هوش مصنوعی: این شعر از آمدن قاصدی از بغداد خبر می‌دهد که خبر خوشحالی و وقت شادی را می‌آورد. در ادامه، توصیفی از میخانه و فضای آن ارائه می‌شود که در آن همه، از بد و خوب، خرد و بزرگ، دعوت به شادی و نزدیکی به دوست می‌شوند. شعر به کرم پیر میفروش و فضای میخانه اشاره دارد و در پایان، از رسیدن به مراد و افتادگی در برابر دوست سخن می‌گوید.
رده سنی: 18+ اشاره به میگساری و فضای میخانه ممکن است برای مخاطبان زیر 18 سال مناسب نباشد. همچنین، مضامین عرفانی و عمیق شعر ممکن است برای سنین پایین قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۴۰

قاصد آمد سحرگه از بغداد
خبر خوشدلی بیاران داد

وقت عشرت رسید و آخر شد
ذکر تسبیح و خواندن او راد

سر مستان رسید باز از راه
بکف او کلید گنج مراد

اول از روی فیض و رحمت عام
در میخانه امید گشاد

باده آورد و سفره ای گسترد
چنگ و عود و سبو و جام نهاد

گفت با خوب و زشت و خرد و بزرگ
همه از بد سرشت و نیک نهاد

که بیائید سوی درگه دوست
با دل پر امید و خاطر شاد

خم پر از باده گلشن آماده
کرم پیر میفروش زیاد

چه عجب خانه ایست میخانه
که همیشه ز باده باد آباد

هر که آمد بسوی این درگاه
یافت مقصود و برگرفت مراد

شاه عالم شد آنکه بر این در
سر افتادگی بخاک نهاد

هر که همراه ماست بسم الله
ما که رفتیم هر چه بادا باد

تو مگوزاد و توشه همره نیست
لطف او توشه، همت او زاد
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.