هوش مصنوعی: شاعر در سحرگاهان با حالتی پریشان و مستانه از خواب بیدار می‌شود و از دوری از اهل و وطن و رنجوری خود می‌گوید. سپس از آمدن معشوقه‌ای با زلف پریشان و لب‌های میگون و شراب یاد می‌کند که با ناز و عتاب به دیدارش آمده است. شاعر از او می‌خواهد که راز دلش را بشنود.
رده سنی: 18+ متن دارای مضامینی مانند شراب و مستی است که برای مخاطبان زیر 18 سال مناسب نیست. همچنین، درک عمیق احساسات و مفاهیم عاشقانه و ادبی آن نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۶۱

ترکیم سحرگاهان، در بستر خواب آمد
با زلف پریش آمد، با حال خراب آمد

با طره شوریده با زلف پریشیده
با لعل لب میگون با جام شراب آمد

چون دید که رنجورم بیچاره و مخمورم
از اهل و وطن دورم، از راه نواب آمد

آشفته و مستانه چون مردم دیوانه
با ساغر و پیمانه با ناز و عتاب آمد

ای مونس جان بر گوی راز دل این مشکوی
که نیمه شبم زاین کوی آهنگ رباب آمد
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.