هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین، از عشق عمیق و درد فراق سخن می‌گوید. شاعر از معشوقی با جامه گلگون یاد می‌کند که گویی در خون شهیدان غرق شده یا از تاب بدن رنگین شده است. او از عشقی سوزان می‌گوید که مانند جان در بدن و دل در سینه‌اش ریشه دوانده و خیال معشوق از سرش بیرون نمی‌رود. شعر با اشاره به داستان لیلی و مجنون، شدت عشق و جنون ناشی از آن را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک یا مناسب نباشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند غرق شدن در خون و جنون عاشقانه ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۳۱۰

نکرده ای ببر ای سرو جامه گلگون
که گشته ای ز شهیدان خویش غرقه بخون

قباس سرخ ببر کرده ای نمیدانم
و یا ز تاب بدن گشته جامه ات گلگون

رخت برنگ قبا، جامه ات بر تگ بدن
بگو که گشته بدین دلبریت راهنمون

گرفتم از سر کوی تو پا برون آرم
چگونه مهر تو از سر مرا شود بیرون

جهان زلیلی و مجنون فسانه ای دارند
کنون توئی بجهان لیلی و منت مجنون

چسان برون رود از سر خیال روی توام
که همچو جان بتن و دل بسینه رفته درون

حبیب کار بدانجا کشیده از غم عشق
که سر نهیم بصحرا و پای در هامون
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.