۱۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲

از هر کجا که گلبن، بینند روی جان را
پنهان کجا توان کرد خورشید آسمان را

اعیان ثابته هست اسمای حضرت حق
دیدم همه مسماست کردم عیان عیان را

روحی دمید در تن گفت او نفخته فیه
چون چشم جان گشادیم دیدیم آن دهان را

خورشید روی خود را، آن ماه می نماید
همچون هلال می بین، آن طاق ابروان را

در احسن صور حق خود را نمود مطلق
گر دیده پاک داری بشناس گلرخان را

تو جبه ی بدن را، صد چاک زن که آن سرو
بند قبا چو بگشود بگشاد آن میان را

او در میانه ی ما، ما در کنار اوئیم
عین الیقین شد آن سر، بگذر تو آن کمان را

حق دل رباید از ما اما به چشم خوبان
در جان نگاه میدار سودای دلبران را

دریای وحدت حق موج و حباب دارد
انسان حباب می دان، در بحر مردمان را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.