۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷

مه و خورشید روی ما عیان است
که میگوید که آن مه رو نهان است

نفخت فیه من روحی شنیدی
جهان جسم است و او مانند جان است

ز انوار رخ فیاض آن ماه
جهان اندر جهان اندر جهان است

زرنگ و بوی او امروز در باغ
گل سرخ و سفید و ارغوان است

اگر جانرا ندیدی چشم بگشای
نظر کن قد آن سر روان است

بفکر آن دهان جان در عدم شد
دلم گم شد در آن مو کومیان است

از آن شد شعر کوهی همچو شکر
که او را وصف او ورد زبان است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.