۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴

به قامت گلرخان سرو روانند
همه شکر لب و شیرین دهانند

بغمزه جان و دلها می ربایند
بعشوه دل ز عاشق می ستانند

به تیر غمزه جان ها صید کردند
سیه چشمان همه ابرو کمانند

ز اول درد بر عاشق گمارند
به آخر خود دوای بی دلانند

دل از رفتار خوبان بیقرار است
چو بنشینند خود آرام جانند

شب از هجر بتان کوهی چه نالی
بصبح وصلت آخر میرسانند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.