۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۶

ای دل دیوانه از اندوه جانان غم مخور
وصل خواهی دید زود از درد هجران غم مخور

خوش به سودای دو چشم آهوی سرگشته‌ای
با صبا میگرد در کوه و بیابان غم مخور

ماه روی یار میخواهی چو بلبل بیقرار
نعره زن مستانه در صحن گلستان غم مخور

چشم چون خواهی بروی ماه تابان برگشای
همچو ابراز گریه خونبار گریان غم مخور

همچو مور لنگ بر جانم چو خواهی شد سوار
از سپاه و لشکر نوح و سلیمان غم مخور

کوهیا در حلقه زلف مه و خورشید او
تا به حال خود رسی از ضرب چوگان غم مخور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.