۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۷

دل از محبت دنیا و آخرت بردار
بشو باشک نیاز و به بین بطلعت یار

تا چو زلف از رخ زیبای تو سر بر گردیم
صفت از ذات تو هرگز نشود مایل یار

بهوای قد سرو تو چو در خاک رویم
سر برآریم بمهر تو چو گل از گل یار

فاعل مطلق ما او است عیان می بینم
هر چه خواهد بکند خاطر آن فاعل یار

آن امانت که خدا عرض باشیا میکرد
هالک آمد همه خود بود بر آن حایل یار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.