۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۸

عنقای دلم بنوک منقار
بال و پر خویش کرده طیار

از قاف وجود کرد پرواز
آمد ز هوا بسوی منقار

شمس و قمر است هر دو بالش
در هر پر او هزار انوار

باشد ز دو بال او شب قدر
ماننده ی زلف و روی دلدار

هر ذره ز روی اوست خورشید
خورشید ز ذره شد پدیدار

چون دید که غیر او کسی نیست
ایمان آورد و کرد اقرار

کوهی چو عروس طبع خود را
انکار نموده ای ز ابکار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.