۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۱

کلوخ جسم را در آب انداز
مکن مهمل بصد اشتاب انداز

چو اسمعیل شوقر بان و سررا
به پیش تیغ آن قصاب انداز

پس آنکه ذره سان جانی که داری
بر خورشید عالم تاب انداز

بخور می از کف ده ساله طفلی
فغان در جان شیخ و شاب انداز

نگارا تا ببوسم آن کف پای
چو مستان خویشرا در خواب انداز

زخورشید رخت در جان کوهی
که آن نور است در مهتاب انداز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.