هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و اشتیاق به معشوق سخن می‌گوید. او از دل‌تنگی، آه و فریادهایش می‌گوید و معشوق را به عنوان یگانه موجود باقی‌مانده در دو عالم توصیف می‌کند. همچنین، از زیبایی و جذابیت معشوق، مانند زلف و لب‌هایش، یاد می‌کند و از ارتباط عمیق خود با او سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی داشته باشد.

شمارهٔ ۱۳۵

تا شدم از آه دل در عشق او آتش نفس
شد روان از دیده من بحر عمان و ارس

هر طرف کردم نظر او بود پیدا و نهان
آفتاب روی لاشرقی ندارد پیش و پس

کل شیئی هالک الا وجهه تفسیر چیست
یعنی جز او نیست باقی در دو عالم هیچکس

وه چه سراست اینکه در شهر دل ما روز و شب
زلف او دزد آمد و چشم سیه کارش عسس

کردم از دزد و عسس فریاد پیش خال او
لعل او خندان شد و گفتا منم فریاد رس

همچو مرغ نیم بسمل پر زدم درخاک و خون
گفت خود را بگذران از هر چه مستی بوالهوس

گفتمش چشمم چو محرم نیست بر روی شما
گرد حلوای لب لعلت چرا پردمگس

گفت خورشیدم من وکونین ذرات منند
کی کنند از ذره ها خورشید روی خود قبس

کوهیا سر بر زد از جان تو ماه روی دوست
همچو گل کو سر برآرد فی المثل از خار و خس
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.