هوش مصنوعی: در این متن، شاعر از عشق و دل‌باختگی خود به معشوقه‌ای با زلف‌های حلقه‌دار و چهره‌ای مانند ماه سخن می‌گوید. معشوقه ابتدا او را فراموش کرده و نقاب از چهره برمی‌دارد، اما بعداً با او آشتی می‌کند و شاعر از عشق و باده‌ی وصال سرمست می‌شود. در پایان، شاعر از زیبایی معشوقه و تأثیر عمیق عشق او سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های شعری و زبان ادبی ممکن است برای سنین پایین دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۴۷

آن ماه در آمد از درم دوش
از زلف دو حلقه کرده درگوش

گفتا که نمیکنم سلامت
اما چو تو کرده ای فراموش

این گفت و نقاب را برانداخت
از روی چو ماه و زلف مه پوش

بر خاک فتادم و طپیدم
از باده وصل گشته بیهوش

گفتم بنمایمت بعالم
گفتا که مرا به خلق مفروش

آنگاه سرم ز خاک برداشت
لب بر لب من نهاد و خاموش

کوهی چوبشب کشید زلفش
خورشید نمود از مه روش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.