۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۰

دارم از زلف و خال تو در دل هزار داغ
جانم بسوخت ز آتش روی تو چون چراغ

بر آستان خاک تو ای سرو گلعذار
ما را فراغت است ز گلهای صحن باغ

پرورده ام بساعد شه باز روح را
تا برکند دو دیده این نفس بدکلاغ

ای دل بقول سید کونین کار کن
زانرو که بر رسول نباشد بجز کلاغ

بر یاد چشم آهوی سرمست آن غزال
کوهی تو را رسد که نهی سر بباغ وراغ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.