۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۱

باشد ز سرو قد تو خرم های باغ
در گلستان ز روز تو برگ و نوای باغ

چون خاک آستان تو فردوس جنت است
بخشد نسیم از سر کویت عطای باغ

تا داد غنچه زر بصبا و گره گشاد
قمری و عندلیب چمن شد گدای باغ

از وصل خویش تا گل صد برگ جانبداد
آمد بگوش جمله مرغان صلای باغ

باغ دل است گلشن مستان صبحدم
باشد ز جام باده صافی صفای باغ

کوهی اگر چه از چمن و باغ فارغ است
گفت این غزل چو بلبل دستان سرای باغ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.