۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۳

دارد از جان و دل ما لعل او صد گونه رنگ
بسکه از چشم سیه با ما کند مستانه جنگ

چون ز تیر چشم او گشتیم آخر کشته باز
دوستان تابوت ما سازند از چون خدنگ

چون سواد الوجه فی الدارین ماگردیدختم
نیست دل را در دو عالم هیچ فکرنام و ننگ

عشق چوندریاست در وی هفتگردون قطره ایست
در کشد کشتی عالم را دم او چون نهنگ

گفتمش کوهی ز پا افتاد شاها دست گیر
گفت چون سر می رود در راه ما باری ملنگ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.