۸۷ بار خوانده شده
دلا از خویش شو پنهان و میرو
درون دیده چون انسان و میرو
برآور سر ز خاک جمله ذرات
چو خورشید فلک تابان و میرو
چو آن یار سبک روح مجرد
در آورد چشم این خلقان و میرو
چوعشق ذات پاک حی بیچون
چو ما عاشق شو و حیران و میرو
نداند غیر او او را دیگر کس
خدا را با خدا میدان و میرو
در آور باغ همچون ابروانش
روان شو در گل و ریحان و میرو
سحرگاهان حدیث درد خود را
چوبلبل پیش او میخوان و میرو
برا کوهی چو خورشید از پس کوه
حدیث من رانی خوان و میرو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
درون دیده چون انسان و میرو
برآور سر ز خاک جمله ذرات
چو خورشید فلک تابان و میرو
چو آن یار سبک روح مجرد
در آورد چشم این خلقان و میرو
چوعشق ذات پاک حی بیچون
چو ما عاشق شو و حیران و میرو
نداند غیر او او را دیگر کس
خدا را با خدا میدان و میرو
در آور باغ همچون ابروانش
روان شو در گل و ریحان و میرو
سحرگاهان حدیث درد خود را
چوبلبل پیش او میخوان و میرو
برا کوهی چو خورشید از پس کوه
حدیث من رانی خوان و میرو
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.