۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۹

دلم از درد تو فریاد برآورد که آه
شده از حال دلم جمله ی ذرات گواه

تا سگ کوی تو بر دیده ما پای نهد
خاک گشتیم و فتادیم از این رو در راه

گفتم ای جان جهان جز تو ندارم در دل
گفت مائیم چوجان در دلت الله الله

تا ز خورشید رخش دیده ما روشن شد
روی او بود بهر ذره چو کردیم نگاه

بر در غیر خدا کوهی دیوانه نرفت
دارد از حضرت سلطان جهان شی الله
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.