هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تجربه‌ی عرفانی و معنوی خود در دیر مغان و میکده می‌گوید. او با افرادی ملاقات می‌کند که نماد نور و روشنایی هستند و از طریق نوشیدن جامی طهور، به اسرار عالم پی می‌برد. در پایان، از او خواسته می‌شود تا خود و جهان را بهتر بشناسد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از نمادها و استعاره‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۱۷

دوش از صومعه در میکده رفتم سحری
تا بیابم ز خرابات نشان و خبری

بر در دیر مغان مغبچگان را دیدم
آن یکی بود چو خورشید و دگر چون قمری

از سر صدق و صفا دست در آغوشم کرد
سینه بر سینه من زد ز صفا سیم بری

بوسه ها بر لب من داد و قدح پیش آورد
گفت ما را به جز این نیست بعالم هنری

نوش کردم قدحی چند از آن جام طهور
دیدم از پرتو دیدار بجان در اثری

کشف شد سرازل تا به ابد در یکدم
بر من از عالم اسرار گشادند دری

گوش جانرا بگرفت و قدحی دیگر داد
گفت بشناس مرا از خود و از هر بشری

گفت کوهی که منم جمع به اسماء و صفات
هر چه بینی به جهان خشک و تری خیر و شری
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.