هوش مصنوعی:
متن بالا یک شعر عاشقانه و عرفانی است که در آن گوینده با استفاده از استعارههای مختلف مانند مرغ سحر، بلبل، گل و باد صبا، به بیان درد عشق و دلتنگی میپردازد. در این شعر، عاشق از دلبستگی و عشق خود به معشوق سخن میگوید و از ناآگاهی دیگران از درد دلش شکایت میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی بالا نیازمند سطحی از بلوغ فکری و تجربه است.
شمارهٔ ۲۱۸
نعره زن مرغ سحر گفت بباد سحری
رو که از حسن گل و درد دلم بیخبری
همه فریاد و فغان تو برای دل تست
عاشقی بر دل خود در گل اگر می نگری
بلبلش گفت بلی در دل خویشم عاشق
زانکه در جان و دلم نیست بجز گل دگری
از میان غنچه سیراب لب خود بگشود
گفت ای باد صبا چند کنی پرده دری
که توئی بلبل باغ و گل سیراب چمن
گر کنی در دل خویش از ره معنی نظری
کوهی سوخته فریاد برآورد که آه
جز لب خشک نداریم بخون چشم تری
رو که از حسن گل و درد دلم بیخبری
همه فریاد و فغان تو برای دل تست
عاشقی بر دل خود در گل اگر می نگری
بلبلش گفت بلی در دل خویشم عاشق
زانکه در جان و دلم نیست بجز گل دگری
از میان غنچه سیراب لب خود بگشود
گفت ای باد صبا چند کنی پرده دری
که توئی بلبل باغ و گل سیراب چمن
گر کنی در دل خویش از ره معنی نظری
کوهی سوخته فریاد برآورد که آه
جز لب خشک نداریم بخون چشم تری
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.