۱۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۴

زلف را تا بر مه رو در نقاب انداختی
مردم چشم مرا در صد حجاب انداختی

غوطه خوردم در سرشک خویش تا بینم تو را
چون ز خورشید رخت تابی در آب انداختی

سوختی دلهای مشتاقان در آتش ساقیا
پیش مستان حقیقت زین کتاب انداختی

روز دیگر از دهانت بوسه ی کردم سؤال
گفت نادرویش واری در جواب انداختی

سوختی در آب و آتش باز انسان در چمن
ناله در جان نی و چنگ و رباب انداختی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.