۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۹

روی چو آفتاب و مه داری
زلف و خال چو شب سیه داری

می بری صد هزار دل هر دم
چه شود گر یکی نگهداری

چون تو سلطان کشور حسنی
همه آفاق را سپه داری

در زنخدان خویش ای دلبر
یوسف روح را بچه داری

وحده لا شریک له گفتی
جمله ذرات را کوه داری

پیش عشقت که کبریای دل است
کوهی خسته را چو که داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.