۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۰

هست گردانید ما را از جهان نیستی
کرد منزل مرغ جان در آشیان نیستی

خانه تن را که قصر پادشاه روح شد
خاک راهی یافتم در آستان نیستی

اعتبارات یقین در نیستی مطلق است
هستی واجب در آید در نهان نیستی

چون مرادت لا بود از گفتن لاریب فیه
گل شکفت از شاخ لا در بوستان نیستی

داده از یکدانه ارزن گفت نحن الزارعون
نعمت هستی او پرکرده جان نیستی

آتش هستی چو غیر خویشتن را پاک سوخت
نه فلک شد بر هوا همچون دخان نیستی

کوهیا گر چه الف شد مبدأ هستی ذات
در معاد خلق لام است ابروان نیستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.